Monday 4 March 2013

Pops on Beats


در شمارۀ نوروز ماهنامۀ سينمايي «فيلم» نقد نسبتاً بلندي از من خواهيد ديد بر اقتباسِ والتر سالس از در جادۀ جك كرواك. در واقع من آن نقد را بهانه‌اي قرار داده‌ام براي توضيح دشواري‌هاي برگردان سينمايي آثار نويسندگان نسل «بيت» (Beat) و همين‌طور ترديدهايي كه دربارۀ در جاده – چه كتاب و چه فيلم – دارم. در انتها فهرست كوچكي از فيلم‌هاي «بيت» مورد علاقۀ من خواهيد ديد كه البته بعضي از انتخاب‌ها ارتباط مستقيمي با جنبش ندارند و بيش‌تر ايده‌آل‌هاي شخصي‌اند دربارۀ اين‌كه يك فيلم «بيت» چگونه بايد باشد.
براي فهرست كردن فيلم‌هاي «بيت» هفتۀ گذشته به تماشاي آثار سينمايي‌اي گذشت كه از زمان انتشار در جاده در اواخر دهه 1950 تا امروز ساخته شده‌اند. بالطبع تعداد زيادي مستند دربارۀ سردمداران «بيت» وجود دارد كه من به آن‌ها اشاره نكرده‌ام و خارج از دايرۀ انتخابم قرار دارند.

يكي از فيلم‌هايي كه با معيارهاي من براي سينماي «بيت» نمي‌خواند، اما با اين وجود ادعا مي‌كند كه دربارۀ آن است و دست برقضا فيلمي است مفرح و ديدني كه البته ايدئولوژي‌ منحط و شرم‌آوري دارد عنوانش هست نسل بيت (چارلز هاس، 1959). با اين‌كه اسم فيلم كاملاً سرراست جنبش را نشانه گرفته، اما بهتر است بدانيد كه تمام فيلم از اولين نماي آن تا پايانش در مذمت نسل «بيت» است و از همه بي‌شرمانه‌تر اين كه فيلم آن‌ها را آدم‌هايي تنبل، متظاهر، خطرناك و متجاوز نشان مي‌دهد، مشتي احمق الكي خوش كه حماقتشان مي‌تواند باعث دردسر شهروندان محترم شود. بنابراين كمابيش فيلمي است در ردۀ سينماي «اكسپلويتيشن» كه تب بعد از انتشار در جاده را فرصتي براي بهره‌برداري اقتصادي و ابراز فضل واپس‌گرايانۀ كمپاني معظم متروگلدوين‌مير مي‌كند.
اگر قصد شرورانۀ فيلم براي تخريبْ اين‌قدر زننده نبود، شايد مي‌توانستيم از داستان نوآرگونه و خوب فيلم و بازي‌ اعلاي استيو كاكران لذت ببريم، اما با ساده‌لوحي فيلم در برخورد با يك جنبش فرهنگي و ادبي (كه البته مثل هر جنبش ديگري تعداد آدم‌هاي قلابي‌اش بيش‌تر از واقعي‌هاست) به سختي مي‌توان به آن لذت اكتفا كرد. براي توضيح چرايي رنجش من از فيلم، همين‌قدر كافي است كه فيلم داستان جواني است كه در كاليفرنيا در كلوبي از «بيت»‌ها مي‌پلكد و در اوقات فراغت به زنان تجاوز مي‌كند. يك كارآگاه پليس، به خصوص وقتي زن خودش قرباني يك تعرض مي‌شود، به جستجوي مجرم در سواحل كاليفرنيا و كافه‌هاي «بيت» مي‌رود.
تنها نكتۀ درخشان فيلم آواز عنوان‌بندي آن است، كه البته حتي اين آواز مسرور كننده هم كاملاً در جهت تأييد ادعاهاي هاليوود دربارۀ نسل «بيت» است. يكي از پدران معنوي «بيت»ها، لويي آرمسترانگ، با گروهش آواز «نسل بيت» را در كافه‌اي مي‌خواند كه مضمونش تقريباً چنين است: «اسمتون رو گذاشتن نسلِ بيت/خيال مي‌كنين دارين اون ‌طور كه دلتون مي‌خواد زندگي مي‌كنين/فكر كنم آخر عاقبت خوشي‌منتظرتون نيست/زندگي‌هاتون معنا پعنا نداره/همش تو فكر و خيالين/نه جاه‌طلبي دارين نه برنامه/هدف مدف تو كارتون نيست و ديپرس بودن برنامتونه/فكر مي‌كنين دارينش ولي بذارين بگم كه دارين بدجوري از دستش مي‌دين/چه حيف كه آخر عاقبت خوشي ندارين!»
منهاي ديدن آرمسترانگ، اين كليپ كه آن را از روي نسخۀ وي‌اچ‌اس فيلم جدا كرده‌ام، سند مهمي است براي درك چگونگي برخورد هاليوود با جنبش‌هاي فرهنگي پيش‌رو در آمريكاي دهه 1950. حالا كنجكاوم بدانم كه در آن زمان پاسخ نسل «بيت» به ادعاهاي «پاپز» (عنوان خودماني لويي آرمسترانگ) چه بوده است.

2 comments:

  1. I just noticed your new film with Mark Cousins. Congratulations and wish to see it soon!

    All the best,

    ReplyDelete
    Replies
    1. It's just a small, improvised, off-the-cuff film, but thanks anyway.

      Cheers.

      Delete