Thursday 23 July 2009

David Thomson on Glenn Ford

گلن فورد به روایت دیوید تامسون

گلین ساموئل نیوتن همان گلن فورد ماست که در 1916 در کبک کانادا متولد شده و در سال 2006، در 90 سالگی، در آمریکا از دنیا رفته است. دیوید تامسون در دایرة المعارفی که از زندگی نامۀ سینماگران نوشته دربارۀ او می گوید:


چند سال بعد از حضور گلن فورد به روی صحنۀ تئاتر، نخستین فیلم او با نام Heaven with a barbed fence به کارگردانی ریکاردو کورتز در 1940 ساخته شد. قبل از آغاز خدمت در واحد تفنگداران نیروی دریایی در چهار فیلم دیگر بازی کرد: زنی زیر سؤال (چارلز ویدور،1940)، سرانجام شب ما به پایان می رسد (جان کرامول،1941)، تگزاس (جورج مارشال،1940) و دسپرادوها (ویدور،1943).


او در هیأت مردی محترم و آرمانگرا که ضمناً پیپ هم می کشید از جنگ برگشت و بلافاصله هم بازی بت دیویس در زندگی دزدیده (کرتیس برنهارد،1946) شد؛ اما نهایتاً این کمپانی کلمبیا بود که با فیلم گیلدا (چارلز ویدور،1946) او را در نقش قهرمانی بیمارگونه و زن ستیز تبدیل به یک ستاره کرد.

گلن فورد عمدتاً به روی پرده به صورت شخصیتی آرام، صمیمی، صادق، گیرا، و بسیار دوست داشتنی جلوه می کند و احیاناً همین صفات هم موجب شد که سوی فیلم های وسترن-کمدی و عشقی سوق داده شود و حقیقتاً باید اعتراف کرد که بازی او در تمامی این ژانرها تؤام با اصالت، هوشمندی و دقتی خاص بوده است.

فیلم های وسترن مهم او عبارتند از:

مردی از کلرادو (هنری لوین،1948)، مردی از آلامو (باد باتیکر،1953)، سریع ترین هفت تیر کش زنده (راسل راس،1956)، The Rounders (برت کندی،1965)، قطار سه و ده دقیقه به یوما (دلمر دیوز،1957)؛ که در این فیلم آخری که به غلط از همه مشهورتر شده او در ایفای نقش یک یاغی چندان راحت نیست. در وسترن جوبال (دیوز،1956) نیز مردی را به نمایش می گذارد که در زیر ظاهری آرام می تواند بسیار خشن باشد.


گلن فورد تا بازی در قهوه خانۀ ماه اوت (1956، دنیل مان) هرگز به بازی در کمدی دست نزده بود، اما او به سرعت و به شکلی استثنایی در درک و زمان بندی کمیک توفیق پیدا کرد و ما می توانیم این استعداد و شم خاص او را در بازی های مملو از حس و عاطفه ای که همراه با تشخص و در عین حال شوخ طبعی است، ببینیم: فیلم درجۀ یک و سراسر طنز جورج مارشال با نام چوپان (1958) و معجزۀ سیب فرانک کاپرا (1961) و در رأس همه در فیلم وینسنت مینلی با نام خواستگاری پدر ادی (1963) که کاملاً متکی بر بازی هوشمندانه فورد در نقش یک مرد بیوه است.

صورت خوش قیافه و سمپاتیک فورد برای بازی در سوزناک و عاشقانه نیز کاملاً ایده آل به نظر می رسید و در این رده بندی فیلم های زیر شایان ذکرند:

عشق های کارمن (چارلز ویدور،1948)، ملودی ناتمام (برنهارد،1955)، سیمارون (آنتونی مان،1960) و Dear Heart (دلبرت مان، 1964).

گلن فورد در زندگی حرفه ای پرکارش در چندین فیلم حادثه ای هم به شرح زیر ظاهر شد: Framed ، برج سفید، مأمور مخفی، دست کش سبز، وحشت در ترن، ملاقات در هندوراس، مردان خشن و تجربه ای در وحشت.


فورد با تمام این که نشان داده بود چهره ای است ماندگار و عمدتاً نیز در فیلم های رایج روز که صرفاً به منظور سرگرمی و وقت گذرانی تهیه می شد، بازی می کرد ولی با این همه در اواخر دهۀ 1960 آرام آرام کارنامۀ هنری او با بازی در فیلم های وسترن ضعیفی مانند Rage (گیلبرتو گازکان،1966) که در مکزیک ساخته شد و زمانی برای کشتن (1967) به کارگردانی فیل کارلسون و فیلم بهشت با یک اسلحه (لی اچ کاتزین،1969) رو به افول گذاشت و از آن پس فعالیت های خود را تا حدی متوجه سریال های تلویزیونی نمود.

وسترن سانتی (گری نلسون،1972) را می توان هم پای بهترین های فیلم های او دانست. در فیلم میدوی (جک اسمایت،1976) در نقش یک دریادار جنگ جهانی دوم ظاهر شد و بلاخره در فیلم سوپرمن (ریچارد دانر،1978) توانست یک صحنۀ مرگ کم نظیر را بازی کند.


زندگی حرفه ای و هنری گلن فورد با بازی در سه فیلم برجسته و درجۀ یک کامل می شود: در نقش یک معلم قهرمان در جنگل تخته سیاه (ریچارد بروکس،1955). در رل یک لکوموتیوران دلباخته در وسوسۀ انسانی (فریتس لانگ،1954) و از همه بیادماندنی تر در فیلم ضربۀ بزرگ [تعقیب بزرگ] در 1953 و به کارگردانی فریتس لانگ، که نمایش یکی از قوی ترین انتقام جویی هایی به حق و موجه در میان تمامی آثار لانگ و در عین حال یکی از موفق ترین بازی های گلن فورد در نشان دادن اصالت و بزرگ منشی مردی است که زنش را از دست داده است.


No comments:

Post a Comment